باربد عابدیباربد عابدی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

رییس کل محله باغ

باربد عزیز بزرگ شده=شیطون ناز شده

سلام به همگی باربد ما بزرگ شده و حرفهای قشنگ قشنگ می زنه.شعر میخونه و یه پسر باادب وخوب است به همه سلام میکنه وماشاالله زرنگ وبا هوش هستش.خدایا از تو تشکر میکنیم به خاطر این نعمت بزرگ که به ما دادی.تازه پسرم نماز هم می خونه.
1 آذر 1391

اولین روزی که باربد بدون مامان بابا سپری کرد

امروز باربد خان بدون مامان وبابا خونه مامانجونش گذروند آخه اونجا خوابش برد و مجبورشدیم اونجا بزاریمش،ازخواب که بیدارشد خاله یلداش بهش غذا داده بود کلی هم اذیت خاله ناهیدش کرده بود کلی هم خودشو برا مامانجونش لوس کرده بود ساعت 18:30 بود که باباش رفت دنبالش و با فیس وافاده ای که رو خاله شینا اومده بود اومد خونه ولی انگار که نه انگار روزشو با ما نبوده
19 شهريور 1390

غیبت موجه

پسر عسلی مامانی این چند روز که نیومدم برات مطلب بزارم خیلی گرفتار شده بودم . الان همشو توضیح میدم. اولیش که بگم واکسن 6 ماهگی گل پسرم که زدیم نازنازیم تا 2 روز هم تب داشتی هم پات درد داشتی که نمی تونستی حرکتش بدی و بازی کنی بعدش که خوب شدی سرما خوردی و گوشات درد داشت.اخه من که اینقدر مواظبتم تو چرا همش سرما می خوری نمیگی مامان مریمم گناه داره تا صبح پیشم بیدار میمونه ازم مراقبت میکنه.دیگه باید به مامانی قول بدی که پسر خوبد باشد و مریض . خوب این از این.   دلیل بعدیش هم اینه    چون که مامانت هنرمنده این روزها بخاطری که نزدیک عیده فطر بود همش تو سالن ارایش بودم و فقط واسه اینکه بهت شیر و غذا بدم میومدم بالا ش...
9 شهريور 1390

پسته بابا و مامان

پسته خندان مامان و بابا ساعت 3 صبح بیدار شدو هوس بازی داشت بهش شیر دادم و پوشکشو عوض کردیو بدون اینکه باهاش حرف بزنیم اخه خیلی خوابمون میومد ولی این کوچولوی با مزه ما با نگاهش خندمون در اورد و مارو مجبور کرد باهاش بازی کنیم  تا ساعت 4 بعدش با ارامش چشمای تیله ایشو بست و خوابید. ...
1 شهريور 1390

واکسن

امروز صبح پسرم بعد از یه خواب خوب بیدار شد      کلی سر حال و خندون بود    بعد از اینکه صبحونش  میل کرد بهش استامینوفن دادم ویه لباس خوشگل پوشید و رفتیم بهداشت واسه واکسن 6 ماهگی و اونجا بهش قطره فلج اطفال دادن وآقا باربد چون پسر ناز قوی هستش یه کم گریه کرد ...
1 شهريور 1390